جای خالی خدا ...
پیچیده در خونانسان ، که جای خالی خداست و تقدیر هرزه ایست آبستنکه حسرت بکارت راانتقام از نطفه کثیفش میخواهد
View Articleخاموش....
موج لکنت دریاست در ادای غریو طوفان و تک درخت خشک آخرین خنجر بیهوده جنگل به تهدید آسمان با قامتی به استواری خنجری بیهوده ،...
View Articleسيب هايي كه نبودند
سياه سفيد يا رنگي فرقي نميكند بي تو در عكسها تمام سيب ها را از لبان من چيده اند *چشمم را ميبندم و در رويايي خوش ، اولين چاي گرم سال نو را به تو تعارف...
View Articleاولین شهاب را که دیدم، تورا آرزو کردم
شهابی که در شب گیسوی تو آواره شده ست دست من است که به جستجوی آرزویی میرودبا آن روسری رنگین کمانی ات...
View Articleاز من خبری نیست ؟
نه دیوانه نیستشاعر کم رنگی ستکه گم شده میان آدم ها و سایه هاشانو دفتر شعرشسرشار است از شعرهای ناسرودهکسی نگرانش نیستمزاحم خانواده اش...
View Articleمهتابی در دور ...
دلتنگ که میشوم هر شعر بغضی میشودو هر بغض سنگیکه رویای مهتابی دور رادر برکه چشمانمآشفته میکندبرکه ای که آراماز گوشه چشمانم سرریز...
View Articleچشمانت نشانی خورشید را با من گفت...
تمامی پرده ها را بکش شیرینمپنجره ها از قول آسمانحرفی برای گفتن ندارندبگذار برایت بگویم: کوری ترسو فانوس به دست...
View Articleسایه ای که نبضش میزند ...
از پیش تو که برمی گشتم سینه ام خالی بود پشت پنجره اتاقت را نگاه کن شاید بر دیوار آرزو سایه ی یک مرد را ببینی .سایه ای که...
View Articleنیمه ی تمام شعرها
سالهاست واژه ها شعری تمام شده را در سکوت سفید کاغذهایم قهقهه نزده اندمن شاعر پوزخندهای ناتمامم- - - - - - - - - -از قالب های غزل و قصیده بی نیازم . حتی شعر نیمایی یا سپید را هم حتی نمیتوانم درک...
View Articleدفتری برای نانوشته ها
کاغذ ها سپید گفته ها در قفس سکوت زندانیاینروزهاهیچ کلاغی کلاغی در آسمان شعرهایمپر نمی کشد
View Articleناگزیر، درد را باید سرود...
تمام پنجره ها را بسته ام مبادا باد بپیچد و پارچه کنار برودوگرنه استخوان پوسیده ای خواهی دیدک برگی از دفتر شعرم را در مشتش مچاله کرده استگوشهایم را گرفتماما صدایش بلندتر شد.دردپیرمردیستک فریادش در...
View Articleاندیشه های دردناک . . .
به عبور بی صدای درد می اندیشمکه با گامهایی آهستهاز استخوان های خسته ام میگذردبه پوزخند خونین زخمهاکه پاسخ عصیان خنجر هایندو به سکوتی که فریاد تنهاییست
View Articleشعری همرنگ چشمانت
نه از آب و گل که خدا تو را از رویاهای شاعری خلق کردهکه در شبی بارانیآهنگی فراموش شده را با سوت مینواخت
View Articleبهشتی در پیراهن
از خواب که برخواستم ، هنوز بر شاخه ی بازویم نشسته بودی کبوتر سپید پوش منامشب پیرهن گلدارت را بپوشعجیب هوس دویدن در بهشت کرده ام
View ArticleArticle 0
شعرها همیشه بی پروا ، کبوترند. پرواز میکنندتا دوردست های دیدارو شاعران همیشه تنهایند، در کوچه پس کوچه های انتظار 1391/12/07(میدانم آنچه نوشته ام شعر نیست. هدف یادآوری نوشته ای بود که یکسال و چند روز...
View Articleچک نویس مشق ادبیات
1. پرم از خاطره های خوبهمه شان اما "ماضی بعید"لطفا کمی "حال ساده"ی مرا گوش کن : حال من خوب نیست2. "مبتدا" هنوز بی "خبر"است
View Articleآغوشت، جایی برای من است
آغوشت سر پناه امن رویاهاستمرا تنگ میان بازوانت بگیرهر قدر جوی تنگ تر شوداین رود کوچک بیشتر احساس عمیق تر بودن میکند
View Article
More Pages to Explore .....